-
تقلب؟!
شنبه 23 خردادماه سال 1388 05:30
واقعا نمی دونم چی بگم!یعنی واقعا تقلب شده؟وااای!جدا باورم نمی شه!دلم واسه خودم می سوزه که پا شدم از لیورپول اومدم منچستر واسه رای دادن!یعنی واقعا 20میلین نفر ایرانی طرفدار احمدی نژادن؟ یه کوچولو باورش سخته!داشتم عکسایی که برادرم فرستاده بود نگاه می کردم.از همه جالب تر دخترهای فشن طرفدار اصول بودن!برام جالبه که چه...
-
آقای احمدی نژاد!لطفا به خودت بیا.
جمعه 22 خردادماه سال 1388 11:46
آلان که دارم اینو می نویسم ساعت 11 صبح به وقت لندنه.امروز کلاس نداشتم و از صبح شرکت بودم.می خوام برم رای بدم!یعنی ازم خواسته شد که برم رای بدم..وگرنه امور جاریه ی تهران به من چه؟سهم من از تهران همون 21روز در ساله!به من چه که در آمد نفتی ایران چقدره؟من دارم حقوق پندی می گیرم!به من چه که 8تا روزنامه و کلی نشریه بسته...
-
دعوا یا مصالحه؟
یکشنبه 17 خردادماه سال 1388 13:33
می خوام این پستمو با یه خاطره شروع کنم که خوب جا بیوفته:-) پدرم تعریف می کنه قبلا وقتی معاون ارگانی بوده که الانم توش رئیس محسوب می شه رئیسی داشتن که آدمی عصبی مزاج بوده و اصولا حتی تو گفته گوهای عادیشم بعد سلام حالت پرخاش می گرفته.می گه توی جلسات که دیگه هیچی!اصلا حرف کسی رو گوش نمی داده و هیچ سوالی رو جواب نمی...
-
نامزدی!
شنبه 16 خردادماه سال 1388 13:33
اگه می دونستم نامزد انقدر خوبه به مامانم سفارش می کردم همون شب تولدم منو بسپاره به یکی!اینکه شوخی بود ولی جدا فکر نمی کردم ازدواج انقدر به مذاقم خوش بیاد!اینو جدی ممی گم.. اوصولا من انقدر تو زندگی ادمای درمانده و پشیمون از ازدواج دیده بودم که از ازدواج بیزار بودم!یه میلیون بارم از این اون شنیده بودم که تمام این عشق...
-
مناظره به سبک فارسی..
جمعه 15 خردادماه سال 1388 10:15
خوب بود اگر آقایان قبل مناظره فرهنگ مناظره،شخصیت رئیس جمهور،وجهه اجتماعی و خیلی چیزهای دیگه رو برای جناب احمدی نژاد تشریح می کردن!کااش یه نفر فقط یه نفر تو اون کابینه یا خدم و حشم ایشون بود که قدر یه نخود شعور سیاسی داشت!کاش می فهمید داره چی کار می کنه! یکی نبود به این بنده خدا حالی کنه که بابا!شما شخص دوم این...
-
خدایا!تو رو هم باید اثبات کنم؟
دوشنبه 4 خردادماه سال 1388 03:16
از شدت عصبانیت نمی تونم هیچی بگم!نگاش می کنم و یه لبخند می زنه و بهم می گه احمقی! *** می گه خدایی که تو می گی کجاست؟می گم مثل آدمای قرون وسطی نباش!مگه تو می تونی بگب عشق چه شکلیه و کجاست؟ می گه پدر مادرش کین؟می گم پدر مادر نداره خدا! می گه از نظر من این دنیا آفریدگار نداره!می گم این همه نظم و قانون پس چطوری هست؟بعد...
-
اندر باب خفه کردن..
شنبه 2 خردادماه سال 1388 04:37
از قدیم گفتن مهمون حبیب خداست!راست می گن! می گن روزیشو با خودش میاره!اینو واقعا نمی دونم!البته حدس می زنم اون موقع که این مثل ساخته شده ملت می دونستن کی خونه کی برن! اقا ما خودمون 8مون گرو 24مونه!2ماه پیش یکی از دوستام از ایران زنگ زد خوشحال که دارم واسه یه کنفرانس میام لیورپول!گفتم اِاِاِاِ؟چه خوب!به به!دلمم کلی واست...
-
کیا رییس می شن؟
جمعه 1 خردادماه سال 1388 16:27
یکی از دوستام 2هفته پیش که ایران بودم جکی نقل کرد که گفتنش واسه مقدمه بد نیست: نرون یه روز تو دربارش نشسته بوده که حس می کنه زمین زیر پاش تکون خورد!نگران میشه! تو همون حال هوا یی میاد خبر می ده که جناب نرون!زلزله نصف شهر رو تخریب کرده!نرون می گه خدا رو شکر!من فکر کردم من سرگیجه گرفتم!!!!! عمق فاجعه این لطیفه ی تاریخی...
-
همزبون سراغ ندارین؟
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1388 13:45
خندم می گیره! از خودم!از این همه دوندگی..گاهی به این نتیجه میرسم خدایا من اینجام که چی؟ که این همه خستگی و تحمل کنم و آخرشم هیچی به هیچی؟ خدایا بی خیال اون دنیا!این دنیا یه کمک کوچیک بکن و نجات بده!دارم میمیرم!از این همه استرس و یدبختی!دیشب هم خونم یه کتاب دستش بود یههو بست گفت شبنم!میدونی فردا چی میشه؟ من اول فکر...
-
الیس الله ....
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 13:53
عمه جان عمه ی پدرم بودن اما پیر نبود. بین خواهرو برادرها کوچکترین بود و سنگ صبور همه..از بچه گرفته تا بزرگ هرکس دلش می گرفت خونه ی عمه جان مقصدش بود..نسبت به بقیه ی هم سن و سالاش خیلی فرق داشت..با ما بحث می کرد اما نصیحت نه!مهربون و دلسوز.سواد داشت و قرآن خیلی می خوند..با تامل و دقیق هم می خوند.. یادمه همیشه سر امام و...