خدایا!تو رو هم باید اثبات کنم؟

از شدت عصبانیت نمی تونم هیچی بگم!نگاش می کنم و یه لبخند می زنه و بهم می گه احمقی!

***

می گه خدایی که تو می گی کجاست؟می گم مثل آدمای قرون وسطی نباش!مگه تو می تونی بگب عشق چه شکلیه و کجاست؟

می گه پدر مادرش کین؟می گم پدر مادر نداره خدا!

می گه از نظر من این دنیا آفریدگار نداره!می گم این همه نظم و قانون پس چطوری هست؟بعد واسش می گم ببین!هر شئی یه آفریننده می خواد.مثل کتابای دبیرستانی واسش توضیح می دم که تهش می رسه به خدا!می گه خوب پس آفریننده ی خدا کیه؟می گم خدا که آفریننده نداره!می گه پس دنیا هم آفریننده نداره!دوباره تکرار میکنم که این همه نظم مگه بدون آفریننده ی توانا می شه؟می گه پس خدای اون همه بزرگ و دانا هم بدون آفریننده نمی شه!

***

می گه پیامبر شما بچه بازه!یه استغفر الله می گم!توضیح می دم که اون موقع تو قبایل عرب رسم بوده!عربا مثل دخترای انگیلیسی نیستن.می گم ایشون حتی دختر خودشونم زود شوهر دادن!می گه خوب اینم از ظالمیش بوده!

به تعداد همسرای پیامبر گیر میده!می گم ایشون از هیچ کدوم بچه نداشتن!این یعنی واسه تفریح و اونی که تو فکر میکنی همسر نمی گرفتن!می گه حتما راههای جلوگیری رو بلد بوده!بازم می خنده و من باز از شدت عصبانیت هیچی نمی تونم بگم!

***

می گه من نیازی نمی بینم حتی اگه خدا هم داشته باشم با واسطه باهاش حرف بزنم!پیامبر خیالات و حماقتهای انسانهای اون موقعست!

***

هزارویک سایت اسلامی رفته!کلی آیه قرآن بلده!کلی حدیث از بره!واسه همین خوب می تونه محکومم کنه!

***

با یکی از معلمای دینی دوران دبیرستان که خیلی دوسش داشتم صحبت می کنم!می گه نمی خواد با اینجور آدما بحث کنی.یه گوش در یه گوش دروازه.چیزی گفت بگو من با خدای خودم آرامش دارم و خوشحالم.نیازی نمیبینم ولش کنم!

بهش می گم!می گه آدمای احمق و دیوانه چون هیچی نمی فهمن همیشه خوشحالن!می خنده..

نظرات 10 + ارسال نظر
زن وحشی دوشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:47 ق.ظ

گل

یاور همیشه مومن دوشنبه 4 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:00 ب.ظ http://reza169.blogsky.com

سلام
خوبی؟
ممنونم از حضورت
از نوشته هات معلومه که در ایران نیستی
به هر حال در هر جا که باشی موفق باشی
باز هم به من سر بزن خوشحال میشم
به امید دیداری دوباره

یاس چهارشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:01 ق.ظ http://www.yaseman-17.blogsky.com

سلام
آیه ی 7 سوره ی مبارکه ی بقره: خدا بر دلها و گوشهای ایشان مُهر نهاد و بر چشمهای ایشان پرده افتاده، و ایشان را عذابی سخت خواهد بود.
آیه های بعدیشو هم خودت بخون. امیدوارم منظوره منو بفهمی.
فروردین من یه داستان کوتاه نوشتم(خدا هست) اونم حتما بخون.
موفق باشی

یاس چهارشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 06:38 ق.ظ

بازم اومدم
آیه ی 16و 17 و18 بقره رو هم بخون.
شرمنده دیگه مزاحم نمیشم

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:38 ق.ظ

محمد یکشنبه 10 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:54 ب.ظ http://mikadecity.blogsky.com/

ممنون که به میکده من سر زدی وبلاگتون خیلی جالبه مخصوصا کامنت آخرتون
من شما رو لینک کردم اگه مایل بودین وب منو لینک کنید (آخه به یه بنده خدایی گفتم منو لینک کن گفت:باشه تا دستم بهت برسه حتما این کارو میکنم)
خوشحال میشم باز هم به من سر بزنی
به امید کامیابی.....
واللقاءفی حلقه قادمه

نازی سه‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:42 ق.ظ http://HTTP:/NADINAZIAJI.BLOGFA.COM

اپم بیا

فاطمه پنج‌شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:57 ب.ظ http://daryatanhast.blogsky.com

سلام دوست عزیز..
ممنون بابت لینک....
و شرمنده از این که دیر اومدم...
چند روزی نبودم...
امیدوارم بازم بهم سر بزنید...
این مطلبتون هم خیلی خوب بود...
سبز باشید...

آناهیتا جمعه 15 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:23 ق.ظ http://ani.blogsky.com

ببین هم اون راست میگه هم تو...
تو خدای خودت رو داری و اون خدای خودش رو حتی اگه خودش ندونه. مشکل اینجاست که تو اصرار داری اون خدای تو رو قبول داشته باشه. چرا نمیذاری اونم به حال خودش باشه؟
مشکل اونم اینه که داره دنبال خدای خودش میگرده و چون نمیبینتش گیج شده اومده سراغ خدای تو. بالاخره اونم پیدا میکنه خدای خودش رو.
تازه من کلی با خدای خودم دعوا دارم.

بابانوئل شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:22 ب.ظ http://www.parisan.blogsky.com

سلام. خیلی باحال شده بلاگت، اما هایلایت سیاه نوشته هاتو پاک کم چون قالب شیشه ای سیاهه بهش نمیاد، دوما اگه برای نوشته هات از رنگ سبز روشن استفاده کنی خیلی ناز میشه.
تعداد پست هاتو از سه به ده تغیر بده و تنظیمات شخصی تو بساز تبادل لینک برای بازدیدت خیلی ضروریه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد