تقلب؟!

واقعا نمی دونم چی بگم!یعنی واقعا تقلب شده؟وااای!جدا باورم نمی شه!دلم واسه خودم می سوزه که پا شدم از لیورپول اومدم منچستر واسه رای دادن!یعنی واقعا 20میلین نفر ایرانی طرفدار احمدی نژادن؟یه کوچولو باورش سخته!داشتم عکسایی که برادرم فرستاده بود نگاه می کردم.از همه جالب تر دخترهای فشن طرفدار اصول بودن!برام جالبه که چه تصوری از اصول اینا تو ذهنشونه؟وقتی همه تو ایران به من پیغام می دن که برم به موسوی رای بده (بعضا دوستایی که شهرستان دانشجوئن،حتا شهرستانای پرت)پس این 20 میلین از کجا اومدن؟واقعا جای سواله..

آقای احمدی نژاد!لطفا به خودت بیا.

آلان که دارم اینو می نویسم ساعت 11 صبح به وقت لندنه.امروز کلاس نداشتم و از صبح شرکت بودم.می خوام برم رای بدم!یعنی ازم خواسته شد که برم رای بدم..وگرنه امور جاریه ی تهران به من چه؟سهم من از تهران همون 21روز در ساله!به من چه که در آمد نفتی ایران چقدره؟من دارم حقوق پندی می گیرم!به من چه که 8تا روزنامه و کلی نشریه بسته شده؟من که تو این چند سال اونا رو پیگیری نمی کردم!به من چه که کیا رفتن زندان؟دانشجوهای سیاسی هم با من نسبتی نداشتن!!هاله ی نورم به من ارتباطی نداره!تازه،باعث شد یه کم بخندم.واقعا چرا من باید رای بدم؟ولی حتما می رم رای می دم!سومین مهر رای گیری هم می زنم تو شناسنامم!شاید همین یه ماه بعد برگشتم ایران!پدرم!واای پدر مادرم و بگو که ایرانن!برادرمم.برادرم کوچیکه و کلی راه داره!1000تا دوست هم دارم که باعث می شه فکر کنم مسئولم!

من یک ماه بعد از قبول شدن آقای احمدی نژاد اومدم هلند و بعدش بریتانیا..ولی به معین و بعدش به هاشمی رای دادم!من یک رای به اونایی دادم که نموندن!پس حتی اگر اوضاع بد شده و من رای دادم در حالی که ترک می کردم مسئول نیستم.شما مسئولید.تمام شمایی که گفتید احمدی نژاد و پاش وایسادید.نمی دونم چندتا تون نظرتون عوض شد تو این 4سال!اما شما باید جواب تمام آدمایی رو بدید که از کشورشون متنفر شدن!تمام اونایی که یه جوب شدن و واسه ی امن موندن از سیل کشور جدا شدن!جواب بدید لطفا..

من دیدم!همه ی مناظره ها رو دیدم.بعدم از میون اون 4 تا گفتم آقای موسوی.میرم امروز بهش رای میدم!ولی دلم سوخت.واسه آقای احمدی نژاد دلم سوخت که تو مناظره ها باید هجوم حمله ها رو دائما توجیه می کرد.یه لطیفه می گم بی مزست ولی شاید بی ربط نباشه:قاضی به مجرم می گه چرا اومدی اعترافتو پس بگیری؟مجرم می گه چون وکیلم تونست قانعم کنه که من بی گناهم!

آقای احمدی نژاد ولی خودش به شدت داره خودش و قانع می کنه که بی گناهه.یه جورایی مثل حس عذاب وجدان اومده سراغش و هی می گه من بیگناهم و تازه!کلیم کاره خوب کردم!

این متن رو بد نیست سر سری هم شده بخونید.هم خودم رو جای طرفداراحمدی نژاد گذاشتم هم جای خودم:

1-طرفدار احمدی نژاد:شما بخیلید!دلتون نمیاد پیشرفت روز افزون کشور رو ببینید!نمی بینید که الان یه عالمه چیزای جورواجور داریم؟ما هوایی و فضایی و اتمی شدیم!کورید شما!حقوقای زیاد شده رو نمی بینید؟درصد پایین اومده ی جرم رو نمی بینید؟تورم رو فقط علم کردید و کردید تو بوق و کرنا،اونم دلیلش تحریم های موجود بود که به حول و قوه ی اللهی برطرف شد!چون هیچ چیز بد دیگه ی از این دولت سراغ ندارید.واقعا که!شما فقط آمریکا و کانادا و چند تا کشور اروپایی رو آدم حساب می کنید و می گید با ما بدن؟(نقل به مضمون از آقای احمدی نژاد تو مناظره)اونا از ما می ترسن!می بینن ما داریم قدرت مند می شیم،گرخیدن!

2-غیر طرفدار احمدی نژاد(خودم):بخیل چیه برادر؟پیشرفت کجا بود؟ما چیکار کردیم این سالها؟هسته ای که از زمان پهلوی راه افتاده بود!سرشم که خزر رو داد آقای احمدی نژادتون!این کشور که ارثیه ی پدری شما نیست فقط.ما هم سهم داریم.ما هم غصه می خوریم واسش.دلمون می سوزه.فضایی رو باهات موافقم!با هجوم قرصای روان گردان به حق که فضایی شدیم!حقوق زیاد شده کدومه؟من متولد 1367 هستم!وقتی بنده دنیا اومدم نقله که پدرم 6تومن حقوق می گرفته و خودم حدود 4 سالگیم که یادمه 35 تومن شد.اون دوران بهترین دوران زندگی من بود.حتی دبستان و راهنمایی هم.کلی مسافرت می رفتیم.هتل هایی که ما اون موقع ها می رفتیم الان پدر و مادرم فقط می تونن جز خاطرههای شیرینشون بدونن.هفته ی یه شب غذای بیرون داشتیم.واقعا عالی بود!حالا که در آمد پدرم به حول و حوش یه تومن رسیده تازه منم از زندگیشون کم شدم هیچ کدوم از اون کارا نمی شه!درصد پایین اومده ی جرم از نظر آمار یه چیزه،اونی که می بینم یه چیز!شما مملکت فاسد رو نمی بینید؟نمی بینی جرم جنسی از راهنمایی واسه دخترامون شروع می شه؟نمی بینی چه بر سر جوونا اومده؟جایی که من جا گذاشتم این نبود!این دفعه که ایران بودم صبح واسه ورزش رفت پارک.صحنه ای که دیدم منو به حیرت وا داشت!یه دختر 13-14 ساله داشت لبهای یه پسر 21/22 ساله رو با طمع تمام تو انظار عموم با اونیفرم مدرسه می بوسید!(داشت راهی مدرسه می شد گویی)شما هم جز اون آمار ها نگاهی به جامعه بنداز.نه آمریکا و کانادا و اروپا آدم نیست،ونزوالا آدمه!اون مارو بالا ببینه بسه!دروغ گو ترسوست و شما نیستی.به شما می گن دروغگو پس دارن می گن ترسو!این با اون که می گن شما شجاعی و می ری تو دل دشمن و حتی به آقای اشمی توهین می کنی تضاد داره!اولا دروغگوی حرفه ی بی پرواست.اینکه شما نمی ترسید نشانه ی صداقتتون نیست آقای احمدی نژاد!نشانه ی حرفه ای شدنتونه.ثانیا!کسی برای اون طوری مقابل دنیا و آمریکا وایسادنتون به ما شجاع نگفت!مرز شجاعت و حماقت یه موئه!و حتی واسه توهینتون!بی ادبی هم شجاعت نیست..آقای احمدی نژاد!تورو خدا به خودت بیا..

دعوا یا مصالحه؟

می خوام این پستمو با یه خاطره شروع کنم که خوب جا بیوفته:-)

پدرم تعریف می کنه قبلا وقتی معاون ارگانی بوده که الانم توش رئیس محسوب می شه رئیسی داشتن که آدمی عصبی مزاج بوده و اصولا حتی تو گفته گوهای عادیشم بعد سلام حالت پرخاش می گرفته.می گه توی جلسات که دیگه هیچی!اصلا حرف کسی رو گوش نمی داده و هیچ سوالی رو جواب نمی داده،فقط به این و اون می گفته چرا این کارو کردی اون کارو نکردی؟!اون بنده خدا هم نمی تونسته از خودش هیچ دفاعی کنه!

تعریف می کنن که یه بار از طرف یه شرکت خارجی دعوت می شن به یه جلسه.پدر منم می ره.می گن که اوائل جلسه چون کارمون به اونا گیر بود خیلی با لبخند جناب رئیس توضیح می دادن و صحبت می کردن.بعد یهو موضوعی پیش میاد که از کوره در می ره!و رو به پدرم می کنه و می گه:با این قربون صدقه رفتنا که کار ما درست نمی شه!پاشو بریم!و میاد بیرون و طبعا پدرمم مجبور می شه دنبالش بره..

حالا شده ماجرای نامزدای ریاست جمهوری!آقای احمدی نژاد گویا متوجه شدن که با قربون صدقه رفتن کارشون پیش نمی ره و باید به عالم آدم بپرن.که انصافا آقای کروبی هم خوب باهاشون هماهنگ بودن!

***

یاد نمی گیریم!ما جماعت ایرانی حرف زدن و یاد نمی گیریم!مذاکره بلد نیستم.وقتی رو به روی همیم زمین و زمان و به هم می بافیم و آخرشم طرف مقابل متوجه می شه جواب سوالشو نگرفته!همین آقای احمدی نژاد و کروبی!دیشب هزارتا سوال از هم بپرسیدن که هیچ کدوم و اونیکی جواب نداد!

***

نمی دونم آخر این انتخابات چی می شه!ولی از صمیم قلب امیدوارم به خیر بشه!اینجوری که داره پیش میره...

***

اوصولا جماعت روزنامه نگار و خبر ساز کلا می دونن گیر دادن به کسی ولو به ضررش باعث می شه طرف بیشتر مطرح شه و کارش دیده بشه.آقای احمدی نژاد هم اینو خوب فهمیده!تو رسانه ای مثل تلوزیون کارش مثل توپ صدا کرده!متاسفانه دیگه فرقی هم نمی کنه که چیزایی که گفته دروغه یا راست،همه باور کردن!تموم شد.از همین جا بهش تبریک می گم و از خدا می خوام به ملت ایران  یه صبر چهار ساله دیگه بده!

آقای موسوی!من دورم اما دورا دور منم دستبند سبز به دست بودم!خیلی دلم می سوزه..حیف شد.. 

*** 

راستی!آقای احمدی نژاد هی تاکید می کردن تو دولت آقای موسوی این تو دولت آقای موسوی اون!مگه دولت رو به نام نخست وزیر معرفی می کنن؟ایشون یادشون رفته دولت مال کسیه که آلان خودشو طرفدار سینه چاکش می دونه؟

نامزدی!

اگه می دونستم نامزد انقدر خوبه به مامانم سفارش می کردم همون شب تولدم منو بسپاره به یکی!اینکه شوخی بود ولی جدا فکر نمی کردم ازدواج انقدر به مذاقم خوش بیاد!اینو جدی ممی گم..

اوصولا من انقدر تو زندگی ادمای درمانده و پشیمون از ازدواج دیده بودم که از ازدواج بیزار بودم!یه میلیون بارم از این اون شنیده بودم که تمام این عشق بازیا مال قبل به هم رسیدنه،تا  بهم می رسید تیکه تیکه یادتون می ره و یهو می بینی هیچ عشقی دیگه نیست!ولی واقعا اینطوری نیست.من فکر می کنم اگر دقیق هم رو بشناسی و فقط بر اساس احساس تصمیم نگیری (که متاسفانه این عادت گند رو نمی شه از ما ایرانیا گرفت) هر روز از هم دور نمی شید هیچ،علاقه مند ترم می شید.

من الان تقریبا یک هفته شده که دارم با نامزدم زندگی می کنم،یه جورایی وارد زندگی متاهلی شدم.کلا تاهل زندگی آدم رو دگرگون می کنه!کلی به زندگی نظم و ترتیب و آرامش می ده!

البته طرف منم یه آدم فوق العاده ست!گاهی حس می کنم  که داریم یه فیلم بازی می کنیم!با تمام لوس بازیهای یه فیلم عاشقانه یا یه رمان زرد!شاید قبلا یکی از دوستام می گفت اینکه کنار همسرت می خوابی و صبح از تو بغل اون پا می شی یا از یه لیوان چای می خوری باهاش یا وقتی صبح داری ازش جدا می شی و شب دوباره می بینیش یه کیفی داره که فقط باید بچشی باور نمی کردم و می گفتم اه اه اینا چه لوسن اما الان که دارم لمس می کنم می فهمم چقدر خوبه!فکر می کردم نامزد یه احساسیه مثل دوست پسر یا دوست دختر (که ابته من اینا رو به خاطر همون ترس از مردا و مرد گریزی که بالا گفتم هم کشف و درک نکردم)اما احساس می کنم این با همه حسهای دنیا فرق داره!

همین جا می گم:آرمین خیلی دوست دارم!به خاطر تمام محبتات که انقدر زیادن گاهی حس می کنم من شایسته تو نیستم!امیدوارم تا زندم همینطوری کنار تو بمونم..

یه ترانه هم هست که واسه تو نوشتم،کاملش رو فقط به خودت می دم!هرچند هیچ شعری تمام احساسمو به تو توصیف نمی کنه و همه ی ترانه ها نیمه می مونن،ولی:

ای نیمه پیدای من،ممنون از اینکه با منی

تو دنیای تاریک تو سهمم شدی از روشنی

من با تو آروم می شم و با تو سکوتم می شکنه

جون می گیرم از بودنت با تو نبضم می زنه

توو گرمای آغوش تو از عشق شعله ور شدم

از روزی که پیش منی از بهترم بهتر شدم

ماهم فهمیده منو!روشن تر از قبلا شده

مهتاب و داده دست ما!شب مثل روز روشن شده

.

.

.

کابوسهامو خاک کن،تعبیر رویاهام باش

تنهایی دیروز بسه!همراه فرداهام باش

فقط کاش پدر و مادر و برادرمم بودن و می دیدن من با آرمین چقدر خوشبختم!آخ که چقدر دلم هوای مامانمو کرده!

مناظره به سبک فارسی..

خوب بود اگر آقایان قبل مناظره فرهنگ مناظره،شخصیت رئیس جمهور،وجهه اجتماعی و خیلی چیزهای دیگه رو برای جناب احمدی نژاد تشریح می کردن!کااش یه نفر فقط یه نفر تو اون کابینه یا خدم و حشم ایشون بود که قدر یه نخود شعور سیاسی داشت!کاش می فهمید داره چی کار می کنه!

یکی نبود به این بنده خدا حالی کنه که بابا!شما شخص دوم این مملکتی!این حرفای خاله زنکی به درد نمی خوره!؟من بدون هیچ موضع گیری خاصی مناظره رو نگاه کردم،ولی وسطاش اعصابم واقعا خورد شد..وقتی حرف از محبوبیت ایران و ایرانی تو دنیا می زنن دلم می خواد مشت حواله کنم!!!نمی دونم اگر ایرانیها تکریم می شن بعد اون پس ما اینجا چی هستیم؟!(توجه کنید:حتی نگفتم کی؟گفتم چی؟)نمی دونم ایشون کجا تشریف بردن که بهشون گفتن به به!اگر تشویق آفریقای جنوبی و عربستان یعنی ما خیلی گنده شدیم که هیچی دیگه!آهای آمریکا اروپا و غیره!ما رسیدیم تهش!منتظرتونیم شما هم اگه تونستین خودتونو بالا بکشین برسین به ما!

جالبه..طرفدارهاشونم بی منطق هستن عینه خودشون!فقط می پرن به آدم!فقط دعواشون میاد.

می گن هرچی باشه از خاتمی دزد شما بهتره!خاتمی دزد ما؟!سریال جالبی ساخته بود آقای مدیری واسه عید.یه جاش داشت آموزش می داد به فوتبالیستا به یکی گفت تو وظیفت اینه که گل بزنی!گفت اینو که خودم بلدم.تو برانامه ی دیگه ای نداری؟گفت چرا دارم،اما در حد شعور تو نیست!حالا موضوع خاتمی!می گید هیچ کار نکرد؟اره،تو می گی نکرد چون کاری که کرد.........

همیشه شنیده بودم که مرز حماقت و شجاعت یه موئه!آقای احمدی نژاد پریشب شجاعت نکردن.دفاعی از خودشون نداشتن.فقط دنبال یه راه می گشتن که در برن!حالا هاشمی شده یا خانوم رهنورد.

من نه می گم آقای موسوی وقارشو حفظ کرد که چیزی نگفت نه می گم پاسخی واسه حرفای جناب احمدی نژاد نداشت.موضوع این بود که ایشون اولا خودشو نمی خواست درگیر خاله زنک بازی کنه،ثانیا دفاع از خودش زیر سوال بردن رهبر اون موقع و فعلی بود.اون موقع که آقای موسوی رییس دولت نبود!وزیر بود.وزیر کسی که الان شخص اول مملکته!

در ضمن!اگه یکی پیدا شد به ایشون بگه کیه،لطفا اینم بگه که این آمار و ارقام من در آوردی و انقدر فاش نکنه!لااقل تابلوهاشو که همه می دونن نگه!مثلا نگه هیچ روزنامه ای زمان ایشون بسته نشد.یا نگه زندانای سیاسی خالی شد..

همین دیگه!یه کم حرصم خوابید..این روزا سرم شولوغه..بدجور درگیر نامزد بازیم!اینه که این مطلب رو با اینکه همون شب شروع کردم نوشتن ولی آلان پست می کنم!فعلا..

خدایا!تو رو هم باید اثبات کنم؟

از شدت عصبانیت نمی تونم هیچی بگم!نگاش می کنم و یه لبخند می زنه و بهم می گه احمقی!

***

می گه خدایی که تو می گی کجاست؟می گم مثل آدمای قرون وسطی نباش!مگه تو می تونی بگب عشق چه شکلیه و کجاست؟

می گه پدر مادرش کین؟می گم پدر مادر نداره خدا!

می گه از نظر من این دنیا آفریدگار نداره!می گم این همه نظم و قانون پس چطوری هست؟بعد واسش می گم ببین!هر شئی یه آفریننده می خواد.مثل کتابای دبیرستانی واسش توضیح می دم که تهش می رسه به خدا!می گه خوب پس آفریننده ی خدا کیه؟می گم خدا که آفریننده نداره!می گه پس دنیا هم آفریننده نداره!دوباره تکرار میکنم که این همه نظم مگه بدون آفریننده ی توانا می شه؟می گه پس خدای اون همه بزرگ و دانا هم بدون آفریننده نمی شه!

***

می گه پیامبر شما بچه بازه!یه استغفر الله می گم!توضیح می دم که اون موقع تو قبایل عرب رسم بوده!عربا مثل دخترای انگیلیسی نیستن.می گم ایشون حتی دختر خودشونم زود شوهر دادن!می گه خوب اینم از ظالمیش بوده!

به تعداد همسرای پیامبر گیر میده!می گم ایشون از هیچ کدوم بچه نداشتن!این یعنی واسه تفریح و اونی که تو فکر میکنی همسر نمی گرفتن!می گه حتما راههای جلوگیری رو بلد بوده!بازم می خنده و من باز از شدت عصبانیت هیچی نمی تونم بگم!

***

می گه من نیازی نمی بینم حتی اگه خدا هم داشته باشم با واسطه باهاش حرف بزنم!پیامبر خیالات و حماقتهای انسانهای اون موقعست!

***

هزارویک سایت اسلامی رفته!کلی آیه قرآن بلده!کلی حدیث از بره!واسه همین خوب می تونه محکومم کنه!

***

با یکی از معلمای دینی دوران دبیرستان که خیلی دوسش داشتم صحبت می کنم!می گه نمی خواد با اینجور آدما بحث کنی.یه گوش در یه گوش دروازه.چیزی گفت بگو من با خدای خودم آرامش دارم و خوشحالم.نیازی نمیبینم ولش کنم!

بهش می گم!می گه آدمای احمق و دیوانه چون هیچی نمی فهمن همیشه خوشحالن!می خنده..

اندر باب خفه کردن..

از قدیم گفتن مهمون حبیب خداست!راست می گن! می گن روزیشو با خودش میاره!اینو واقعا نمی دونم!البته حدس می زنم اون موقع که این مثل ساخته شده ملت می دونستن کی خونه کی برن!

اقا ما خودمون 8مون گرو 24مونه!2ماه  پیش یکی از دوستام از ایران زنگ زد خوشحال که دارم واسه یه کنفرانس میام لیورپول!گفتم اِاِاِاِ؟چه خوب!به به!دلمم کلی واست تنگ شده!ایران که قسمت نشد ببینمت و از این مزخرفات!پرسیدم کدوم هتلی حالا؟اینو که پرسیدم لحنش عوض شد!گفت هنوز رزرو نکردم!می شه تو برام رزرو کنی؟گفتم مگه از طرف شرکت نمیای؟گفت نه!!!!!!وای خدایا!برق از سرم پرید!یادم افتاد اونور خطی یه ایرانی مسلمه و بنده الان باید بگم خوب بیا خونه ما!

یه نگاهی به هم خونه اییم کردم و یه لبخند زدم و گفتم:خوب بیا خونه ما!

با ذوق گفت مزاحم که نیستم؟خواستم بگم ............. نگفتم!!!

خونه ما!!!فکر کن!اگه دهخدا بفهمه من این نیم وجب جای 37 متری رو تو تعریف خونه گذاشتم میاد گردنمو...

قطع که کردم به آسرن گفتم چه گندی زدم!مونده بود چی بهم بگه!ما که جا نداریم آخه!این جمله رو فکر کنم تو دلش گفت.تازه پولم نداریم!!ما که خودمون شبها با یه بیسکیت می خوابیم مهمون؟!

سرتونو درد نیرم!دوسته بنده تشریف آوردن!2هفته هم موندن!روی سوفا میخوابید اما خم به آبرو نمی آورد!

تازه ما که صبح بیرون بودیم کلی هم خونه رو زیرورو می کرد!جای همه چی رو لطف فرمودن عوض کردن!من تو اون 2 هفته به این گفته ایمان آوردم که:

میهمان قوت جان است ولی همچو نفس/خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود!

کیا رییس می شن؟

یکی از دوستام 2هفته پیش که ایران بودم جکی نقل کرد که گفتنش واسه مقدمه بد نیست:

نرون یه روز تو دربارش نشسته بوده که حس می کنه زمین زیر پاش تکون خورد!نگران میشه!

تو همون حال هوا یی میاد خبر می ده که جناب نرون!زلزله نصف شهر رو تخریب کرده!نرون می گه خدا رو شکر!من فکر کردم من سرگیجه گرفتم!!!!!

عمق فاجعه این لطیفه ی تاریخی اینه که بفهمی داره چی میگذره!این اصلا لطیفه نیست اصلا هم خنده دار نیس!باید گریه کنیم به حال خودمون!

انتخابات که نزدیکه.از یکی از دوستای فهمیده پرسیدم آقای فلانی واسه انتخابات میری ایران که رای بدی؟ (به شوخی البته چون بلیتشو 21خرداد گرفته)سر بحث باز شد!گفتم حالا جدی بین این 4تا که معرفی شدن کی خوبه؟گفت آدم خوب که نامزد ریاست جمهوری نمی شه!

راست می گه!نه ریاست جمهوری فقط ، در مورده بقیه ی ریاست ها هم همینه!کلا آدم خوب که رییس نمی شه!

اگر روح ریاست داشته باشی یعنی اوتوکرات!اتوکرات هم که خوب نمیشه!

دنیامون پر نرونهایی شده که شهر خراب میشه ولی اونا خوشحالن که سرگیجه نگرفتن..

این شعرم از عطاره!واسه حسن ختام بد نیست: 

بر دیوانه ای بی دل شد آن شاه

که ای دیوانه از من حاجتی خواه

چو خورشید است تاجم چرخ رخشم

چرا چیزی نخواهی تا ببخشم؟

به شه دیوانه گفت ای خفته در ناز

مگس را دار امروزی ز من باز

که چندان این مگس در من گزیدند

که گویی در جهان جز من ندیدند

شهش گفتا که این کار آن من نیست

مگس در حکم در فرمان من نیست

بدو دیوانه گفتا رخت بردار

که تو عاجز تری از من به صد بار

چو تو بر یک مگس فرمان نداری

برو شرمی بکن از شهریاری

همزبون سراغ ندارین؟

خندم می گیره! از خودم!از این همه دوندگی..گاهی به این نتیجه میرسم خدایا من اینجام که چی؟ که این همه خستگی و تحمل کنم و آخرشم هیچی به هیچی؟ 

خدایا بی خیال اون دنیا!این دنیا یه کمک کوچیک بکن و نجات بده!دارم میمیرم!از این همه استرس و یدبختی!دیشب هم خونم یه کتاب دستش بود یههو بست گفت شبنم!میدونی فردا چی میشه؟ 

من اول فکر کردم داره طالع بینی می خونه!در حالیم که داشتم از خستگی می مردم گفتم نه!تو بگو!چی میشه؟ 

گفت: 

like today!u will go to university!then work,then something to eat and sleep at last! 

واقعا پیش گویی هنر مندانهای بود!هر روز همینه که هست! 

مادرش یکشنبه پیش ما بود.به حال خودم دلم سوخت!خدایا منم مامانمو می خوام!حداقل یه کسی که به زبون من حرف بزنه!

الیس الله ....

عمه جان عمه ی پدرم بودن اما پیر نبود. 

بین خواهرو برادرها کوچکترین بود و سنگ صبور همه..از بچه گرفته تا بزرگ هرکس دلش می گرفت خونه ی عمه جان مقصدش بود..نسبت به بقیه ی هم سن و سالاش خیلی فرق داشت..با ما بحث می کرد اما نصیحت نه!مهربون و دلسوز.سواد داشت و قرآن خیلی می خوند..با تامل و دقیق هم می خوند.. یادمه همیشه سر امام و پیامبرو در کل دین با خواهر زاده برادر زاده های از فرنگ برگشته صحبت می کرد..البته همیشه اونا اول بحث رو شروع می کردن.منم یه گوشه می شستم و گوش میکردم.. 

وقتی پسرا واسه عید شهرستان دور هم جمع میشدن خونه ی عمه جان پاتوق شبانه ی پلی استیشن بازی بود.عمه جان تا صبح تو اتاق نماز می خوند و ... 

می گفتن من شبیه عمه جانم! ظاهری البته.. منم خوشحال می شدم! 

لباسای تمیز همیشه تن می کرد..چه دستپختیم داشت..چقدر دلم برای سوپایی که وقت سرما خوردگی می داد تنگ شده..چقد دلم واسه صورت ماهش تنگ شده.. 

یه روز وقتی خیلی دلم پر بود از مدرسه یه راست رفتم خونش..در زدم(نمی ذاشت بچه ها براش آیفون بذارن!می گفت دوس داره درو با دستاش واسه مهمون باز کنه)مثله همیشه اومد پایین و درو باز کرد تا درو بستم زدم زیر گریه!فقط نگاهم کرد!بعد که یه کم آروم شدم گفت می دونستم امروز میای اینجا!!!! واست قورمه سبزی گذاشتم! 

هیچی نگفتم تا بعد ناهار.وقتی فهمید پی شده نه به اون مشکل احمقانه و مسخرم خندید نه نصیحت کرد.بهم گفت این اولین مشکله بزرگ زندگیته که باید خودت حلش کنی! 

گفتم عمه جون من خیلی تنهام!گفت الیس الله بکاف لعبده؟ 

این بهترین جمله زندگیم بود..هنوزم هروقت دلم میگیره این که یادم میوفته مثل یه نیروی تازست برام.. 

دیشب پدر گفت که سالگرد عمه جان ۲ روز دیگست..یه هفته قبل فوتش تلفنی حرف زدیم..بهم گفت به من افتخار می کنه!چیزی که هیچ وقت هیچ کس دیگه نگفته بود..